گفته ها و ناگفته هاي مادرانه

ببخشید پسرم نازنینم تمام وجودم چند وقتیه که دل و دماغ نوشتن ندارم یعنی راستش وقتش رو هم ندارم از یه طرف خودت و کلاسات از طرفی درسهای من و از طرف دیگه مریضی بابابزرگ و مامان بزرگ و در آخر هم فوت بابابزرگ من در روز دوشنبه 27 آبان ماه  فرصتی برای نوشتن برام باقی نذاشته .امشب هم که اینجا دارم اینا رو می نویسم فقط برای اینه که یه چیزایی برامون بمونه و یادمون باشه. وقتی این پست رو می خونی تو هم برای شادی روح بابابزرگ صلوات بفرست. اگرچه که توی این مدت هم سوره ناس رو یادگرفته بودی و مرتب براش می خوندی . توی این مدت هم بابا شهرام مثل همیشه منو شرمنده کرد و با بی حوصلگی های من که کنار اومد و خیلی هم کمک ما طی مراسم بود. ممنونم عزیزم   ...